ميان اين همه رؤيا تو را ديدم... تو را با قامتى زيبا
ميان دشتى از گلها كنارت بحر آبى رنگ
و دستانت پر از گلبوته هاى پر از گلبرگ ياس و سوسن و مريم
و من سر تا به پا حيرت
دلم سنگين از اين غمها
از اين دنيا كه ناگه آهويى رعنا
در آغوش تو شد آرام
صدايى از دل دريا
چنين مى خواند:
به قربان پناه گرمت اى مولا!
تمام صورتم را اشك ها پر كرده بود، آرى
چنين رؤيا مرا واداشت
كه بنويسم:
به قربان پناه گرم تو آقا!
منبع:هشتمین خرششد ولایت
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: